UNFAITHFUL:بی وفایی!


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



چه زیباست شقایق...

دوست دختر یا پسر داری

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 91
بازدید ماه : 349
بازدید کل : 40957
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 72
:: کل نظرات : 27

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 91
:: بازدید ماه : 349
:: بازدید سال : 920
:: بازدید کلی : 40957

RSS

Powered By
loxblog.Com

UNFAITHFUL:بی وفایی!
چهار شنبه 6 دی 1391 ساعت 17:19 | بازدید : 254 | نوشته ‌شده به دست 6554 | ( نظرات )

بنام خدای هممون

سلام بچه ها.امیدوارم زندگی به کامتون باشه.

خیلی وقته پست جدید نزاشتم ! و همینه که بازدید کنندم کم شده

امروز باید بنویسم.ولی نمیدونم از چی بنویسم!آخه خدا جون از چی بگم؟

از تفریحات سالمم بگم؟؟کدوم تفریح؟به اون قلیون کشیدنمون بگم سالم یا به اون ولگردی تو خیابونا؟فقط اینو میدونم که هفته ای یه بار که می ریم فوتبال تفریح سالممونه!از وضع درسام بگم؟؟چه درس خوندنی؟اگه به اون یه سالی که مثل....جون میکنیم و آخرشم خدا خدا میکنیم تا با چندتا از دوستامون بریم کوه خوش بگذرونیم بهتر نباشه تا ذهن یه محصل آینده ساز! مشغول اون باشه،خوب ما هم انسانیم دیگه!نباید حداقل ماهی یه بار،بخدا فقط ماهی یه بار تفریح سالم و درستو حسابی ای داشته باشیم تا که وقتی تو اون یه ماه درس خوندن،ذهنمون خوش باشه که آره،آخر ماه میخوایم یه حالی کنیم تا واسه ماه بعدش که روزی 5 تا امتحان داریم یه کمی فکرمون بازشه!!.خوب یه کم درباره وضع مملکتمون بگم!؟نه.میدونم که این یکی رو خیلی بهتر از من میدونید.از شغل و درآمد پدرم بگم؟؟شرمنده،روم نمیشه!اصلا از اون مردی بگم که اون روز اومد تو قهوه خونه و پیش بخاری واستادبعدش اومد پیش تخت ما نشست،یهو دیدم یکی بهش 500 تومن داد تا اینکه وقتی دوستم دستشو برد تو جیبش پول دراره تازه فهمیدم که فقیره،اصلا باورم نمیشد،خدا خودش شاهده کم مونده بود گریم بگیره.بعد خوردن یه چای و بیسکویتی که صاحب مغازه بهش داده بود بلند شدو رفت، هوا خیلی سرد بود،خدا میدونه کجا رفت!.خوب اصلا از دوستم بگم؟؟خیلی رفیق بامرامی.راستی دیروز نیومد بود کلاس ریاضی!فک کنم بخاطر شهریش بود!!!!از حاجی بگم؟؟؟حاجی رفت،آره رفت،رفت زیارت!!،التماس دعا!آقا اصلا میخوام از اونی که دوسش دارم براتون بگم! اه،یادم نبود آخرین باری که منو دید گفت:موهاش چسبیده به سرش!!!بعد روشو برگردوندو رفت.نمیدونم چرا؟ولی فک کنم بخاطر اینکه بابام مستخدم مدرسست.

%محمد





:: برچسب‌ها: اینجا ابهر , شناط ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
علی در تاریخ : 1391/10/9/6 - - گفته است :
بوس


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: